رباعی   / ۲۳  شهریور ۱۴۰۱

آنکه خسبد از تمارض در مقام حقه باز
دیده نگشاید به صدها نعره و آوای ساز
خفته را با یک تلنگر می توان بیدار کرد
از تصنع هر که خوابد پلک نگشاید به ناز

بهلول

کاوه بهلولی قشقایی / ۲۲ شهریور  ۱۴۰۱

بارها چون بغض خفته میل گفتن میکنم
چون اسیر تازه رسته میل رفتن میکنم
من مکرر از پلیدی ها سخن گفتم چه سود ؟
وقت نازم را پس از این، صرف خفتن میکنم

بهلول

رباعی    کاوه بهلولی   ۵ شهریور

سکوتی که ذاتش نجیبانه است
بِه از گفته های رذیلانه است
موثر نیفتد کلام سخیف
بجز آنکه نطقش حکیمانه است

کاوه بهلولی قشقایی

رباعی   ۹   شهریور   ۱۴۰۱   

بستید قراری و به ناچار گسستیم
عمریست که در حسرت آن جام الستیم
از گردش ایام چنین قسمت ما شد
با هر که نشستیم به اکراه، شکستیم

کاوه بهلولی قشقایی

رباعی    کاوه بهلولی / ۱۵ شهریور ۱۴۰۱

کور عصایش بشکند گر ناگهان بینا شود
این بشر کفران کند هر چند گر سینا شود
چون عطش بیرون رود از روح و جسم تشنه کام
ساغر آخر بشکند حتی اگر مینا شود