کاوه  ۲۸  ابان ۱۴۰۳

از همان روز که دل در پی وصلت دادم
رفتم از چاله برون ، وای به چاه افتادم
مثل آن شیر منقش به سیاق پرچم
گوشه ی خلوت خویشم، به امید بادم
آه در سینه و بغض ی به گلویم خفته
من ز کاشانه طلبکار دو صد فریادم

کاوه  بهلولی    ۱۴  آبان  ۱۴۰۳

هر زمان چیزی طلب شد بیشتر آورده ای
خار و خس را وانهادی ، باز زر آورده ای
کور ، چشم روشنی میخواست از جور زمان
ای شگفتا بر تفضل چشم تر آورده ای
ما ز تو بهر صدارت یک کُلَه می خواستیم
مرحبا بر این مرامت ، باز سر آورده ای

کاوه   ۳۰ مهر   ۱۴۰۳

بیهوده می نوازی ،ای ساز پر هیاهو

در کوی نی نوازان ، سازت صدا ندارد

از چشمه سخاوت ، آبی به تشنگان دِه

انکس که تشنه باشد گویی خدا ندارد